سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آدمى در جهان نشانه است و تیرهاى مرگ بدو روانه ، و غنیمتى است در میان و مصیبتها بر او پیشدستى کنان . و با هر نوشیدنى ، ناى گرفتنى است و با هر لقمه‏اى طعام در گلو ماندنى ، و بنده به نعمتى نرسد تا از نعمتى بریده نشود ، و به پیشباز روزى از زندگى خود نرود تا روزى از آنچه او راست سپرى نشود . پس ما یاران مرگیم و جانهامان نشانه مردن ، پس چسان امیدوار باشیم جاودانه به سر بردن ؟ و این شب و روز بنایى را بالا نبردند جز که در ویران کردن آن بتاختند و در پراکندند آنچه فراهم ساختند . [نهج البلاغه]
ساز خاموش

دفتر شعرم را باز می‏کنم تا شعر تازه‏ام را بنویسم. ولی صفحه اول دفتر، ماتم می‏کند. تمام صفحه از تکرار اسم ممنوعه پر شده است. دفترم را ورق می‏زنم. سطر به سطرش را آن اسم ممنوعه گرفته است و خودکارم روی میز، بی آنکه قطره‏ای جوهر در رگش باقی مانده باشد‍‍ بی‏جان افتاده است. خودکارم خوب می‏دانست؛ نوشتن اسم ممنوعه جرم است.
نمی‏دانم چه کسی در این قانون‏شکنی مقصر است؟ سطرهای دفترم که پاسبان‏های هشیاری نبودند؟ یا کس دیگری که ‍جسارت به دست گرفتن خودکارم را به خود داده است؟ 
نه! تنها خودم مقصرم. خودم توانستم به زور، اسم ممنوعه را فراموش کنم و دیگر بر زبان نیاورم؛ ولی نتوانستم این فراموشی را به خودکارم تحمیل کنم. او به نوشتن اسم ممنوعه عادت‏کرده بود.



نوشته شده توسط حامد عبداللهی سفیدان 88/4/13:: 8:22 صبح     |     () نظر